آینه ای برابر آینه ات می گذارم تا با تو ابدیتی بسازم
این شهر
شهر قصههای مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبی ندیدهام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد .
برچسب : نویسنده : msanimoona بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:37
برچسب : نویسنده : msanimoona بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:37
آینه ای برابر آینه ات می گذارم تا با تو ابدیتی بسازم
گاهی « دوستداشتن » به تن آدم میپیچد
گاهی به چشمها میریزد تا انکار را بیفایده کند
گاهی زندگی را به مرگ
و مرگ را به زندگی وصل میکند
و گاهی از سر انگشتان یک دست میچکد
تا شعری غمگین شود و جهانی را به گریه بیاندازد .
برچسب : نویسنده : msanimoona بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:37